...امروز راز سر به مُهرِ   گناهکارانِ عرصه ی فرهنگ و هنر و سینما رو به رسوایی نهاده و باید فریاد های دربند رهاشود. باید بدون هفت ها دیوار برلینِ بی تعهدی را شکست و دهلیز قلبمان به سمت آسمان شهامت باز شود و عقاب غیرت به پرواز در آید و همه ی حقایق تحریف شده ی تاریخ استرداد شود.
نمی دانم روزی می رسد که امثال اصغرها به جای حضور در مراسم سراسر لهو و لعب اُسکار و مصافحه با مِی نوشان اجنبی و فیلم سازانی که برای نیمه ی پایینی بدن انسان فیلم می سازند، صدای ناله ی اصغر شش ماهه را بشنوند و فرهادی ها به جای دست دادن با نسوان بازیگر غربی، دست بر تیشه برده، فساد را از سینما بزدایند؟
آیا روزی می رسد که گلشیفته ها خودشیفتگی را کنار گذاشته دوباره لباس بر تن کنند و مثل مادر شوند؟ یا روزی می رسد که پگاه های دربند، از حصار دنیای کوچکان خارج شده و به جای موزون کردن آهنگ غربی ها ساز همدلی کوک کرده، چونان کاوه آهنگر علمدار مبارزه با کفر و بی عدالتی و حقوق بشر غربی شوند؟ آیا می شود به جای سینمایی شدن اسلام روزی سینمای اسلامی ببینیم؟
و شاید انتظار گزافی است از این قرتی ها  که پرچم دار صدور انقلاب و اسلام ناب شوند، که عاشقی شیوه ی رِندان بلاکش است...


شاید اگر آژانس شیشه ای ابراهیم حاتمی کیا و چند فیلم دیگر از این سِنخ را ندیده بودم، می توانستم سینما را در دانشگاهِ فرهنگ مشروط کنم؛ سینما و اساسا هنر در غرب و نشخوار آن در دهانِ بعضی تاریک فکران به اصطلاح سینماگر، در این سال ها فقط در ابزار(نه افکار) پیشرفت کرده و بنیان افکار همان بنیان لیبرالیستی و مذهب سکولاریزه شده یِ مبتنی بر احساس (مدیریت شده به واسطه تخیل)، عقل برده ی شهوت، تجربه گرایی، لذت محوری و پلورالیسم به جای تفکر، تعقل، اخلاق، معرفت دینی و عدالت خواهی است و عده ای خواسته یا ناخواسته تبدیل به رادیویی شده اند که امواج را از فرستنده غربی پخش می کنند و عملا آلت دست غرب هستند و همانند نظام تک صدایی کمونیستی، اما با بلندگوها، لهجه ها و گویش های متفاوت از میکروفون واحد غربی خط می گیرند.
نمی خواهم بحث را فلسفی و مبنایی کنم و بیشتر قصدم درد دل هایی است که اگر نگویم مغز استخوان و اگر بگویم زبانم می سوزد ؛ امّا چه کنم که زبانم سرخ است... 
"انا لله و انّا الیه راجعون" 
 سینمایی که یکی از ارکان اساسی آن بازیگر است "و بازیگر هم به قول مهران مدیری یعنی “قِرتی” آن قدر بی تعهد می شود (یا شاید از اول بی تعهد بوده) که صدای بچه شیعه در آن رَمَق ندارد... و البته از ماست که بر ماست؛ وقتی بچه حزب اللهی های ما یا به این عرصه وارد نمی شوند یا اگر وارد شدند از طرف مافیای سینما سنگ باران می شوند و البته از طرف خودی ها هم؛ حاصل چیزی جز پوز خنده های پگاه خانم نیست...
 باید استرجاع خواند بر جشنواره ای که سیمرغش بر دوش بازیگر فتنه پرست 88 می نشیند و پناهنده ی به انگلیس وBBC  یک
 شبه می شود بهترین بازیگر نقش مکمل زن جشنواره ای که به نام امام، انقلاب و شهداست، نمی دانم این به اصطلاح قِرتی ها کِی می خواهند سبک زندگی ایرانی را فریاد بزنند و قلم خود را از بند آنچه در دایره ی کوچک اطرافشان می بینند (نظیر خیانت، دروغ، فمنیسم، زنا، برخورد های حیوانی با انسان و...) رها کنند. نمی دانم سینمای متعهد به غرب و هالیوود کی می خواهد سر به راه شود و به امام و شهدا ادای دِین کند و با آرمان هایشان بیعت. نمی دانم تا کی قرار است به جایزه صهیونیستی اسکار فرهادی بنازند و پشت تحفه ای که اصول انقلاب و اسلام را هدف گرفته پنهان شوند.
ما را چه شده است که به اسم جشنواره، کاباره به راه انداخته ایم؟ شاید تفاوت مراسم جشنواره با اسکار این باشد که آنجا هرکس با یک ... می آید و اینجا بعضی با چند... و شاید تفاوت در پارچه ای نازک و چند سانتیمتری باشد که میانه ی سر را می پوشاند و پیش و پسش را عریان می گذارد که عده ای حداقل طلبان ابله آن را حجاب می خوانند. امروز برای دیدن عریانیِ خود شیفته های عالَمِ سینما لازم نیست به دشمن پناهنده شد در قلب ام القری جهان اسلام هم می شود عریان شد و شاید هم تفاوت در جوراب شلواری بدن نمای اینجا و اندام برهنه در آنجا باشد و یا ممکن است تنها تفاوت عدم سِرو رسمی مشروبات الکلی باشد.
و در اینجا باید گفت پلیس امنیت اخلاقی را چه شده که تمام قد جلوی هر تجمعی مقابل رویداد های غیر فرهنگی جشنواره تمام قد می ایستد و نسبت به امنیت اخلاقی برج میلاد بی تفاوت است. شاید آنجا آن قدر غربی شده که مأمورین زحمت کش ناجا برای ورود احتیاج به ویزای شینگن دارند!!
سال گذشته نالیدیم از فیلم موهنی که فاجعه ی مدینه و سوختن قلب ام ابیها را به سُخره گرفت... امری که در گذشته سینمای ایران هم سابقه ای شاید به قدمت سینما در ایران دارد. و البته امسال هم می نالیم و شاید سال های بعد هم ... و غَمباد کرده ایم از این که چه کسی گفته، هیس!؟ چرا بچه شیعه ها با قلم و با هنر فریاد نمی زنند؟ چرا فریاد عدالتخواهی از سینما بلند نمی شود؟ و دل خوشیم به این که شاید جوان متعهدی پیدا شود و ما را به جای خندیدن به قیافه کج و کوله ی فلان بازیگر و شکمِ گُنده ی آن یکی، با طنزی متعهدانه، مردم و مسئولین را به فکر محرومین بیاندازد! چرا پژواک صدایِ فقرا و کارتن خوابها و مظلومین و محرومین در سینمای خالیوودیِ ما در هیچ کجا شنیده نمی شود؟
امروز راز سر به مُهرِ   گناهکارانِ عرصه ی فرهنگ و هنر و سینما رو به رسوایی نهاده و باید فریاد های دربند رهاشود. باید بدون هفت ها دیوار برلینِ بی تعهدی را شکست و دهلیز قلبمان به سمت آسمان شهامت باز شود و عقاب غیرت به پرواز در آید و همه ی حقایق تحریف شده ی تاریخ استرداد شود.
نمی دانم روزی می رسد که امثال اصغرها به جای حضور در مراسم سراسر لهو و لعب اُسکار و مصافحه با مِی نوشان اجنبی و فیلم سازانی که برای نیمه ی پایینی بدن انسان فیلم می سازند، صدای ناله ی اصغر شش ماهه را بشنوند و فرهادی ها به جای دست دادن با نسوان بازیگر غربی، دست بر تیشه برده، فساد را از سینما بزدایند؟
آیا روزی می رسد که گلشیفته ها خودشیفتگی را کنار گذاشته دوباره لباس بر تن کنند و مثل مادر شوند؟ یا روزی می رسد که پگاه های دربند، از حصار دنیای کوچکان خارج شده و به جای موزون کردن آهنگ غربی ها ساز همدلی کوک کرده، چونان کاوه آهنگر علمدار مبارزه با کفر و بی عدالتی و حقوق بشر غربی شوند؟ آیا می شود به جای سینمایی شدن اسلام روزی سینمای اسلامی ببینیم؟
و شاید انتظار گزافی است از این قرتی ها  که پرچم دار صدور انقلاب و اسلام ناب شوند، که عاشقی شیوه ی رِندان بلاکش است.
امیدوارم دوستان عاشق و متعهد ما دست از استخاره برداشته و گوش جان به این جمله امام که "ما با سینما مخالف نیستیم ما با فحشا مخالفیم" سپرده و قلم به دست آیات جهاد را زمزمه کنند. ایمان دارم که این خاک آوینی پرور است.
با تمام احترام به متعهدان عرصه سینما و دلسوزان مقهور مافیای سینما می گویم: أَین آوینی؟!